اصول و مقررات پیمان
مشارکت(Partnering ) چيست؟
مشارکت(Partnering ) چيست؟
ظهور مشارکت
مشارکت مفهوم جديدي نيست و مدتهاست كه بگونهاي غيررسمي بهكار گرفته شده است. در سال 1929، جمعي از تجار نيويورك با تشكيل تيمي، تصميم به ساخت بلندتـرين سـاختمـان دنيـا گرفتند. در كمتـر از دو سـال (18 ماه)، ساختمان Empire State تكميل گرديد با نرخ پيشرفت كاري كه گاه به 5/4 طبقه در هفته هم ميرسيد. اين، نتيجه همكاري مستمر تيمي، روح اعتماد، ارتباطات گسترده و باز و مشاركت همهجانبه بود كه سبب گشت اين پروسه ساخت و ساز براي همه عوامل ذينفع در آن موفقيت آميز باشد.
ايده مشارکت ابتدا در ژاپن، ايالات متحده و استراليا و بهدنبال نقص متدهاي اجرائي مـرسـوم در مواجهه با معيارها و ضوابط مطروحه کارفرمايان در ارضاي اهداف پروژههايي كه هر روز بزرگتر و پيچيدهتر ميشدند، سرچشمه گرفت. شالوده اين طرح در ژاپن توانست درسايه انقلاب مديريتي Kaizen كه بر روي مديريت كيفيت نهائي (TQM) متمركز بود از حمايت گستردهاي برخوردار گردد.
اما در اين ميان گزارش سرميشل لاتام (Latham) با عنوان “تشكيل تيم” كه در سال 1994 منتشر شد، نقش انگيزشي مهمي براي رويكرد به مفهوم مشارکت ايفا كرد. اين گزارش، راههاي بهبود روند تكميل پروژههاي ساخت و ساز را با حركت از سمت ارتباطات معارضانه مرسوم به سمت يك سيستم مفيدتر اجرا بر پايه شناسايي اهداف مشترك و يافتن روشهاي موثر براي تحقق اين اهداف در برميگيرد.
ايده لاتام در دوازدهمين جلسه گروه كاري هيات ساخت و ساز كه در جولاي 95 برگزار شد به تصويب رسيد و نتيجه آن با عنوان مشارکت (Partnering ) در تيم” در سال 1997 در نشريــات اين گروه به چــاپ رسيــد كــه دربــرگيرنـده اصـول اسـاسي مشارکت بــوده و از طريــق نمــونههاي عيني نشان داده است كه چگونه تئوري مشارکت ميتواند در عمل با موفقيت همراه گردد.
از سوي ديگر در آوريل 1997 فرماندهي آماد ارتش آمريكا (AMC)، راهنماي “مشارکتبراي موفقيت” را براي كـمـك و تشــويق پيمــانكــاران ارتش، مــديران بــرنــامه ريــزي، مسئولان قرارداد و تمامي بخشهاي ذينفع در پروژههاي ساخت و ساز، منتشر كرد تا روند تنظيم و اجراي قراردادها را بهبود بخشد. اين راهنما شامل مروري بر واژه مشارکت بود و اينكه چرا براي برنامههاي ارتش حياتي است. راهنما فرآيند چهارمرحلهاي روشني را براي تبديل مشاركت به عنصري ارشمند براي هر نوع برنامهاي پيش رو ميگذارد. همچنين راهنما شامل نمونههاي بيشمار و 32 پاسخ به سوالاتي است كه عموماً در رابطه با مشارکت پرسيده ميشوند، تا به خواننده براي درك بهتر فرآيند و مزاياي بالقوه آن در جهت پيشبرد طرحهايش کمك كند.
مشارکت(Partnering )چيست ؟
مشارکت ايـدهاي نيـست كــه تعبيــرســازان صنــعت سـاخـت و سـاز به منظــور سرپوش گذاشتن بر مشكــلات ايــن صنعت از جــانــب خــود مطرح كرده باشند. از سويي، مشارکت را نميتوان شكل جديدي براي قرارداد محسوب كرد. در واقع مشارکت، روندي سازمان يافته و بسيار دقيق براي خلق ارتباطات بهبوديافته در انجام پروژههاي ساخت و ساز است. روشنترين تعريف مشارکت را لاتام (Latham) در “مشارکت(Partnering )در تيم” ارائه كرده است : "مشارکت يك فرآيند مديريتي سازمانيافته در جهت نيل به سهولت در كارگروهي در محدوده قرارداد است كه اجزاي اساسي آن اهداف متقابل، شيوههاي مورد توافق براي حل و فصل مشكلات و تلاش براي بهبود مستمر و روز افزون ميباشد.
مشارکت دربرگيرنده مفاهيم كار گروهي (Teamwork) و بهبود مسمتر براي كارفرما و پيمانكار بوده و نيازمند صداقت ميان طرفين، آمادگي براي پذيرش ايدههاي جديد، روح اعتماد و درك سود متقابل است. بنابراين مشارکتسه بخش واضح و مهم را در برميگيرد :
اهداف متقابل (mutual objectives)
حل و فصل بهنگام مشكلات (ontime problem resolution)
بهبود مستمر (continuous improvement)
در هر حال پيش از شناخت و بهكارگيري هر يك از اين بخشها در پروژه، پيششرطهايي بايد رعايت گردند. فاكتور اساسي، تعهد كامل به اصول و فرآيندهاي مشارکت از جانب همه بخشهاي عضو تيم، از كارفرما گرفته تا پيمانكاران جزء است.
تنها وقوع چنين امريست كه زمينهساز موفقيت مشارکت خواهد بود و اين تعهد ميان طرفين است كه بهجاي اسناد قرارداد، ارتباط ميان آنها را هدايت ميكند.
بنابراين مشارکت حركتي موزون و برنامهريزي شده توسط تمام بخشهاي ذينفع در يك پروژه ساخت و ساز ميباشد. حركتي در جهت تعهد به تلاشي ساماندهي شده براي خلق محيطي سرشار از اعتماد متقابل، ارتباط باز، همكاري و كار گروهي كه سبب منتفع شدن همه بخشها ميگردد. اين خود چارچوبي قدرتمند ايجاد ميكند كـه بستر لازم بـراي ارتبـاطـات كـاري پـايـا و توسعه و رشد روز افزون مهيا ميسازد.
مشارکت از ديدگاه فرماندهي آماد ارتش آمريكا (AMC) معاهده اي است ميان دولت و صنعت براي بهبود ارتباطات و تسهيل برنامه عقد قرارداد كه بواسطه فرآيندي رسمي يا غيررسمي انجام ميگيرد و هدف اوليه آن، تامين منابع و خدمات با بالاترين كيفيت و در اسرع وقت و قيمتي منطقي براي کارفرمايان است. در اصل تنظيم فرايندي است كه طرفين براي تشكيل رابطهاي برمبناي كار تيمي، همكاري، اعتماد و حسن نيت متقابل متعهد ميگردند. نتايج اجراي مشارکت براي (AMC) بسيار موثر بوده است. افزايش بي رويه قيمتها، تأخير در تحويل و ادعاهاي حقوقي تا حد زيادي از بين رفته است. در محيط قراردادي كه از ديرباز آلوده اين نوع مسائل بوده است چنين امري واقعاً يك دستاورد بينظير و ماندگار است. (AMC) اكنون مفهوم مشارکت را در تحقيق و توسعه، انتخاب مواد و مصالح، فعاليت هاي پايه و قرارداد خدمات مهندسي و حمايتي مورد بهره برداري قرارداده است. مشارکت تبديل به بخش جداييناپذيري از برنامه حل و فصل متناوب اختلافات (Alternative Dispute Resolution,ADR) در (AMC) شده است که بر اجتناب از درگيريها و مشاجرات قبل از آنكه ضربه اي جدي به اجراي قرارداد وارد کنند تاكيد دارد. (AMC) هفت فاكتور ضروري زير را براي موفقيت مشارکت خاطرنشان ميكند :
1ـ تعهد به اصول مشارکت از جانب مديريت ارشد هر يك از سازمانهاي دخيل در پروژه
2ـ رعايت تساوي حقوق براي همه اعضاي ذينفع در پروژه
3ـ گسترش اعتماد ميان همه بخشها از طريق روابط ميان پرسنل تيم و ايجاد محيطي براي ارتباط باز و نيز شناخت و توزيع عادلانه ريسكها.
4ـ تهيه منشور مشارکت بصورت جمعي و توسط اعضا كه بازتاب دهنده اهداف متقابل و تعهدات است.
5ـ تلاش براي تحقق اهداف متقابل و تدارك مكانيزمي براي حل و فصل مشكلات و اختلافات.
6ـ ارزيابي مستمر بر پايه اهداف تدوين شده براي حصول اطمينان از پيشرفت برنامه و اينكه همه بخشها مسئوليتي كه بر عهدهشان گذاشته شده را به خوبي به انجام ميرسانند.
7ـ حل و فصل بهنگام همه مشكلات و اختلافات در پائين تراز ممكن در خلال پروژه.
چرا Partnering ؟
مشارکت بر اين فرض بنا گشته است كه ارتباط مرسوم ميان كارفرما و پيمانكار ناكافي، كم اثر و ناقص است. لذا پيش از پرداختن به منطق پشت مشارکت، شناخت شاخصههاي ارتباط متداول و مرسوم كارفرما و پيمانكار ضروري به نظر ميرسد.
در تضاد ذاتي و لاينفك مابين هزينههاي كارفرما و سود پيمانكار، هر دو آنها تمايل دارند تا مواضعي مخالف هم اتخاذ نمايند. تضاد آشکار منافع، طبيعتاُ کارفرمايان را به پيمانکاران ظنين ميسازد. بازتاب اين بدگماني، در نظارت ظالمانه بر نحوه اجراي پيمانكار، اتخاذ مواضع ستيزهجويانه، درخواستهاي متعدد براي تطابق با نقشه ها و بودجه و … نمود مييابد.
كارفرماها تصور ميكنند كه تا اندازهاي كاهش اعتماد لازم بوده و تنها توسط ظنين شدن به انگيزههاي پيمانكار است كه ميتوانند از منافع خود محافظت كنند. از طرفي چون پيمانكاران در موقعيتي قرار دارند كه با تقاضاها و نيازهاي كارفرما مواجهند، ميتوانند با در نظر گرفتن يك حاشيه سود مناسب به كار ادامه دهند. آنها آمادگي اين را دارند كه از هر روزنهاي كه در قرارداد مييابند به نفع خودشان بهره برداري كنند. بهعلاوه بهدليل نامعلوم بودن تمامي زواياي يك پروژه در حين تكميل، نياز به تطابق با طرح اوليه اصلي همواره وجود دارد. واكنشهاي پسزننده از جانب كارفرما نيز پروسه تصميمسازي را كند و وقتگير ساخته و سوددهي پروژه را کاهش ميدهد..
سوء ظن و عدم اطمينان، از روند موثر مذاكرات و حل مشكلات ممانعت ميكند. حل و فصل مشكلات، در اثر بروز درگيريها و مشاجرات به تعويق افتاده و اين امر سبب تأخيرهاي هزينهبر و بروز واكنشهاي قابل بحث و ترديدآميز از سوي مديريت ارشدي ميگردد كه از ارائه يك سيستم تصميمسازي مناسب براي رفع مشكل ناتوان گشته است. يك چنين درگيريهايي معمولاً به دادگاه ختم ميشوند و اين هنگاميست كه طرفين تشخيص ميدهند تنها راه حفظ منافعشان در دادخواهي از طرف مقابل است. طرفين مشكلات را به وكلايشان واگذار ميكنند تا دردادگاه از منافع آنها دفاع كنند. پيمانكاران به منظور مراقبت از حاشيه سودشان، هزينههاي دادخواست ها و تاخيرات زماني را در قيمتهاي مناقصهشان لحاظ ميكنند. فاجعه اينجاست كه مشكلات كوچك، اغلب بهدليل عدم موفقيت در حل و فصل آنها در هنگام بروزشان، به سرعت به موانعي بزرگ مبدل ميگردند.
بطور خلاصه مشخصه بارز ارتباط متداول و مرسوم ميان كارفرما و پيمانكار، استراتژي سود ـ زيان و عدم اعتماد است كه خود مانعي برسر راه مديريت مناسب پروژه بوده و سبب اتخاذ مواضع معارضانه در هنگام حل مشكلات ميگردد. طرفين به ارتباط دورادور خود در قالب دو تيم پروژه مستقل و با اهداف مغاير ادامه ميدهند. هر طرف سعي در انتقال ريسكها به طرف مقابل دارد. قراردادها مملو از دادخواستهايي است كه هيچ امكاني براي خلاقيت و نوآوري باقي نميگذارند. تلاشهاي زيادي صرف تهيه پرونده دادخواستهايي شده است كه در كمين تكميل پروژه هستند. اين وضع سبب رشد تصاعدي منازعات و دادخواستها در طي دهه گذشته گرديده است.
مشارکت بر پايه تشخيص و تصديق اين مطلب بنا شده است كه رابطه معارضانه سود ـ زيان مرسوم ميان كارفرما و پيمانكار، يك سير نزولي به سوي يك موقعيت زيان ـ زيان براي هر دو طرف طي ميكند. در حاليكه در سايه مشارکت، برغم درگيري ذاتي ميان كارفرما و پيمانكار، آنها اهداف مشتركشان را براي ايجاد يك ارتبـاط گسترده تـر و مـوثـرتـر تقسيـم ميكننـد. بـه عنـوان مثـال هم كارفرما و هم پيمـانكار، تمايل دارند با بودجهاي معين، كيفيت كـارشـان بـالاتـر رود. هيـچكـدام از دوگروه نميخواهند دوبارهكاري كنند و هر دو تمايل به اجتناب از منازعات هزينهبــر دارند. بهعــلاوه هــر دو ميخواهند كه روند تكميل پروژه ايمن و بهنگام باشد. توجه به اين اهداف مشترك، زمينه را براي تغيير درنگرش و طرز برخورد آنها فراهم ميآورد. تفرقه و پراكندگي به انسجام بدل ميگردد و زمينه مشاركت موثر هر دو گروه بـراي حــل مشكلات پديد ميآيد. پيمانكار و كارفرما، نه با موضعي ستيزه جويانه و در حكم رقيب، بلكه بهصورت شركائي با تمايلات و اهداف مشترك به يكديگر نزديك ميشوند.
مشارکت ارائهگر مفهومي فراتر از تنها يك دگرگوني در طرز برخورد و نگرش بوده و فرآيندي براي ترويج همکاري و مشاركت ميان كارفرما و پيمانكار ارائه ميدهد.. مشارکت ميكوشد ارتباط باز را بهجاي فريبكاري و تزوير، تصميمات بهنگام و زمانمند را بهجاي تأخيرات، همياري را بهجاي تفرقه، تلاش گروهي براي حل مشكلات را بهجاي مرافعه و دادخواهي و بالاخره استراتژي سود ـ سود را به جاي سيستم سود ـ زيان جايگزين كند. در مشارکت “عدم منازعه و دادخواهي” هدف مشترک همه بخشهاي ذينفع است و مجالي براي پروندهسازي و اقامه دعاوي وجود ندارد. ريسكها اكنون توزيع شده است، پيش از آنكه مدتي بعد در مورد آنها دعاوي حقوقي شکل گيرد. اعتماد متقابل، احترام و همکاري قويأ توسط مديريت ارشد طرفين تحکيم ميگردد.
مشارکت(Partnering )چه هنگام و براي انجام چه نوع پروژه هايي مناسب است ؟
مشارکت ميتواند پايه هر پروژه ساخت و سازي باشد، هرچند واضح است كه مزاياي مشارکت در پروژههاي بزرگ از قبيل بيمارستان، فرودگاه، بزرگراهها، مجتمعهـاي تجاري و … بسيـار چشمگيرتر است. با اينحـال اصـول مشارکت را ميتـوان بهطـور يكسـان در پروژههاي كوچك نيز بهكار برد. شرط اساسي موقعيت يا اندازه پروژه نيست، بلکه ميزان اعتقاد و جانبداري مديريت و پرسنل همه بخشهاست. مشارکت تنها وقتي مناسب است و تنها هنگامي موفق خواهد بود كه مديريت سازمانهاي مربوطه اصول آن را باور داشته باشند. اين به معناي اعتقاد داشتن به درستي و صداقت اعضاي سازمانهاي ديگر درگير، آغوش باز براي پذيرفتن كمك و ياريشان و تعهد براي روبرو شدن با چالشهاي هر پروژه و تصميم براي بهبود مستمر عمليات كاري است. مشارکت مبتني بر اختيار دادن به كاركنان، اعتماد به تصميمات آنها و توجه به اعضاي ديگر تيم ساخـت و ســاز و كــاركردن روي بـازخـوردهاي آنان بهگونهاي سازنده و مـوثـر است. امـا شـايــد بــراي مـوفقيت مشارکت پيش از هـمه كـارفرماها بايستي به اصول و فرآيند هاي آن اعتقاد راسخ داشته و اطمينان حاصل كنند كه اين اصـول تـوسط همــه اعضــاي تيـم بهخصوص پيمـانكار اصلي تائيد شده است.
مشارکت براي پروژه هـاي ارزشمنـد و بـا درجه ريسك بالا بسيار مناسب است. مشارکت از طريــق ايجــاد و انتشــار اهـداف متقـابل و استــراتـژي حـل و فصـل بـهنگام مشـكلات و مـرافعــات و خلـق احســاس خــوشــاينـــد كــار گروهــي، اجـازه ميدهد كــه طـرفين بـه همكــاري خــود حتـي در شـرايـط بد اقتصادي نيز ادامــه دهـند. ايـن خصيصــه سبــب ميگردد كــه مشارکت بــهنحو ايدهآلي براي پــروژههــاي بــا ارزش بــالا و داراي ريـسك زيــاد كـه خطرات بالقوه دادخواست ها و جرائم مالي در كمين آنها هستند، مناسب باشد.
خــلاصــه اينكــه مشارکت را ميتــوان بــراي پـروژههايي بــا هــر انــدازه يــا هـر طــول مـدتي بهكــاربست . امــا نكتــه مهم ايــن است كــه مــراحــل مشارکت را در هـــر پروژه بــايستي بــه دقت به انجــام رسـاند. در عين حــال نحــوه هدايت و انجام هر مرحله بستگي به اندازه، چارچوب زماني پروژه و توافق طرفين دارد.
اصول مشارکت ( Partnering )
مشارکت سه اصل بارز و اساسي دارد كه عبارتند از : اهداف متقابل، حل و فصل مشكلات و بهبود مستمر.
اهداف متقابل
اساس مشارکت بر تعريف اهداف دوجانبه مشخص و قابلتعقيب ميباشد. اين اهداف بايستي آشكار و ملموس بوده و براي جلوگيري از هدايت مشارکت به سمت ارتباطات كاري منطبق بر روابط بهجاي ضوابط و كاهش قرار گرفتن در معرض فشارهاي بازار، مورد سنجش و ارزيابي قرار گيرند.
اين اهداف بايستي از ابتدا تا انتهاي پروژه و از طريق بازخوردها و واكنش هاي حاصل از نشستهاي پروژه و ارتباط تنگاتنگ و موثر ميان اعضاي تيم همواره مورد بازبيني و ارزيابي قرار گيرند. مزاياي مشارکت فزاينده و تجمعي است، بنابراين مشاركتهاي استراتژيك بلندمدت بسيار سودآورتر از همكاري صرفاً در يك پروژه است. اين بدان معني است كه مديريت همه بخشها نياز به برقراري اهداف واقعگرايانه مدتدار باهدف تداوم همكاري و سودآوري منطقي و مناسب براي همه اعضاي تيم دارند.
پايه اين اهداف متقابل بايستي بر اعتماد ميان طرفين و حسن نيت باشد. يك تشكيلات با حوزه عمل باز كـه بـه هـر بخش اجـازه بـازبينـي و درك ملزومات كاري ساير اعضاي تيم را ميدهد، ريسك فسادهاي اداري را كاهش ميدهد و بر احترام به ساير اعضاي تيم تأكيد ميكند.
مشارکت به بهترين شكل در تيمهاي با فرهنگ كاري يكسان بكار گرفته شده است كه نشان از اهميت فراوان پروسه ارزيابيهاي قبل از قرارداد دارد.
در ابتدا تمايل براين بود كه پروژه هاي مشارکت بر پايه موافقتنامهاي رسميكه نيازمند امضاء و تائيد همه بخشها بود بناگردند. مفاد چنين توافقنامههايي تمام يا بخشي از موارد زير را پوشش ميدهند :
- زمانبندي تكميل كار
- كنترل هزينه
- ايمني طرح
- توجه به كيفيت در هنگام تكميل طرح و پروسه ساخت
- تلاشهاي زيست محيطي
- احترام، اعتماد و طرز برخورد مناسب با ساير اعضاي تيم
- فرايند بهبود مستمر
- تقسم مبالغ صرفه جوئي شده ناشي از پيشرفتها و بهبودهاي پروژه
- بكارگيري مكانيزمي مورد توافق براي حل و فصل مشكلات و اختلافات
اما اخيراً معمولتر آن است كه از تشريفات گسترده احتراز شده و در عوض پروسه مشارکت با تعهد به حفظ اعتماد حاصل شده از قراردادهاي پيشين و نتايج حاصل از روند بهبود مستمر ريشهدار و عميق گردد. (البته اين براي سازمانهايي است كه تجربه مشارکت قبلي با هم داشته و مايل به ادامه آن در پروژههاي جديد هستند). بدين ترتيب نياز به تشريفات اداري و كاغذ بازيهاي غيرضروري از ميان ميرود.
حل و فصل مشكلات
حل و فصل مشكلات غالباً اولين چالش برسر بهكارگيري مشارکت است. مشارکت موفق، برپايه اتخاذ يك رويكرد سيستماتيك در حل و فصل مشكلات است. استراتژي مهم، حذف زمينههاي مشكلات و موارد اختلاف، پيش از بهوقوع پيوستن آنهاست. اين بدان معني است كه براي مثال، به منظور حصول اطمينان از برقراري جوي آرام در محيط كار، از قبل با پيمانكار اصلي مشورت كرده و پيشبينيهاي لازم را انجام داد. اما مهمتر از همه، ايجاد تغييري پايه اي در نگرش همه اعضاي تيم ساخت و ساز است. در جلسات مهم پروژه كه بايستي توسط نماينده كارفرما اداره يا نظارت گردد، همه اعضا بايستي به جاي مقصر جلوه دادن يكديگر تشويق به جستجو و ارائه راه حلهاي موثر براي مشكلات گردند. مشكلات بايستي در كوتاهترين زمان ممكن و در پائينترين تراز رفع شوند. اين بدان معني است كه كمپانيها بايستي به نمايندگان خود براي گرفتن تصميماتي از جانب آنها اختيار داده و به قضاوت هاي آنان اعتماد كنند.
هرگونه مشكلي بايد با رعايت تساوي حقوق براي همه بخشها و بدون توجه به قدرت و توان مالي طرفين مرتفع گردد.
بنابراين راه حل مشارکت براي رفع مشكلات، بر پايه ايجاد يك حس مشترك ميباشد. اين حس مشترك با پذيرش اين اصل كلي در صنعت ساخت و ساز كه نگرشهاي ستيزهجويانه سبب اتلاف هزينه و زمان و كاهش گسترده رضايت شغلي ميشوند، استحكام مييابد.
بهبود مستمر
بهبود مستمر بطور بالقوه بزرگترين مزيت مشارکت است، هر چند كه ممكن است نسبت به باقي مزاياي آن وضوح كمتري داشته باشد. همانگونه كه پيشتر اشاره شد، مزاياي مشارکت روندي تجمعي دارند. با تشكيل مشاركتهاي استراتژيك بلندمدت ميتوان با دردست گرفتن قراردادهاي متناوب، از اين مزاياي فزاينده بهرهبرداري وسيعتري كرد.تجارب حاصل از يك پروژه را ميتوان در پروژه هاي بعدي بهكار بست كه اين سبب بهبود در روند اجرا و عمليات كاري ميشود.
براي هر چه موثرتر گشتن روند بهبود مستمر، برقراري مجموعهاي از اهداف كميتپذير، ثبت پيشرفتهاي حاصل شده در راه تحقق آنها و ارزيابي مستمر فعاليتهاي تيم با ملاك قراردادن اين اهداف، حياتي است. اهداف ميتوانند دربرگيرنده گستره وسيعي چون سرعت ساخت، هزينههاي قرارداد، روابط مجموعه، امنيت محيط كار، كيفيت ساخت و … باشد. يكي از مزاياي مشارکتاين است كه سبب شده بپذيريم رقابت، تنها راه براي بهدست آوردن سود بيشتر نيست. مثال خوب در اين مورد تاكيدي است كه مشارکت بر مشاوره مفصل و زودهنگام طرفين، پيش از شروع هر مرحله كار دارد كه نهتنها هزينهها را كاهش داده، بلكه سبب كوتاه شدن مدت زمان ساخت ميشود. بار ديگر تاكيد ميگردد كه مزاياي مشارکت روندي تجمعي دارند.
آرشيو مطالب...